لاینل شرایور که سالها به شکلی وسواسگونه ورزش میکرد، حالا رمانی در نقد فرقۀ ورزش نوشته است.
لایُنل شرایور، نویسندۀ سرشناس آمریکایی، روزهای جنجالیای را میگذراند. او که چند بار در سخنرانیها و جستارهایش علیه «فرهنگ قربانی» موضع گرفته است، حالا متهم شده است به نژادپرستی و طرفداری از سیاستهای متعصابه. اما حرف او چیز دیگری است.
شرایور میگوید حتی مترقیترین دیدگاهها هم وقتی حقی برای مخالفانشان قائل نباشند، به نوعی استبداد تبدیل میشوند. رمان جدید این نویسنده، چالشی است علیهِ وسواسِ تناسب اندام و سیاستهای فراگیر تنوع فرهنگی.
آلفرد هیکلینگ، گاردین — حرکت بدن در هوا پانزدهمین رمان لایُنل شرایور است. رمانی با طنزی شیطنتآمیز که تصویری ناراحت از بردگان ورزش ترسیم میکند. در سال ۲۰۱۳ میلادی، برنامۀ ورزشی خود لایُنل شرایور چنین بود: «۱۳۰ شنای سوئدی، ۲۰۰ درازنشست به بغل، ۵۰۰ بشینپاشو و ۳۰۰۰ پروانه … این پروانهها ۳۲ دقیقه و سی ثانیه زمان میبرند، یا سه پروانه در دو ثانیه». شرایور اخیراً گفته است پس از اینکه دریافت گویا به ورزش بیش از نوشتن متعهد شده است این رمان را نوشت.
شخصیت اصلی رمان زنی شصت ساله به نام سرناتا ترپسیکور با صدایی اغواگر است که مشکل زانو دارد. صدای سرناتا در شغل صداپیشگی و خواندنِ کتابهای صوتی پول خوبی نصیب او میکند. مشکل زانوهای سرناتا هم ناشی از یک عمر تبعیت از ایدئولوژی ورزش است؛ بهخصوص این باور که پانزده کیلومتر دویدن کلید سلامت و طول عمر است.
بعدها مشخص میشود سالها دویدن روی سنگفرش پیادهروها چیزی جز دردهای سوزناک مفاصل و نیاز به عمل جراحی پروتز زانو برای دوران سالمندی سرناتا بهارمغان نیاورده است. از این هم بدتر، شوهر سرناتا نیز به مرض تناسب اندام مبتلا شده است. رمینگتون آلاباستر که کارمند سازمان حملونقل ایالت نیویورک است مجبور به بازنشستگی زودهنگام میشود و اعلام میکند برخلاف گذشته که کمتحرک بود و ورزشکار نبود اینک میخواهد وقت خود را صرف تمرین برای دوی ماراتون کند. یک خانم مربی جوان و ترگلورگل به نام بامبی جناب رمینگتون را قانع میکند که چهل کیلومتر دویدن خشکوخالی در دوی ماراتون دیگر از مد افتاده است و حالا ورزش سهگانه مد روز است.
تحت مربیگری بهنسبت سختگیرانۀ بامبی، رمینگتون در مسابقۀ دوی متلمن ثبتنام میکند (تفاوت این مسابقه با مسابقات آیرونمن در این است که علاوه بر مجموع دویست کیلومتر شنا و دو و دوچرخهسواری، یک بارفیکس هم در خط پایان به آن اضافه شده است). جای تعجب نیست که این موضوع در رابطۀ این زن و شوهر دردسری ایجاد کرد. سرناتا ورزش را چیزی شبیه «خانهداری جسم، یا جاروکشیدن فرشها» میداند و از تقدیس متظاهرانۀ ورزش ازجانب شوهرش متعجب و بیزار است. سرناتا شاکی است: «متلمن یه برنامۀ تمرینی نیست. یه فرقه است. مردی که عاشقش شدم دیگه پیش من نیست، فرقه اونو دزدیده».
جالب است که باتوجهبه برنامۀ تمرینی وسواسگونۀ خودش، شرایور جای دیگری اعتراف کرده که خودش هم بخشی از مشکل است. رمان حتی تا آنجا پیش میرود که تعریفی امروزی از کلمۀ «مشکلزا» ارائه کند: «یک کلمۀ دهنپُرکن برای هرچیزی که خیلی بد است».۱
این برداشت را مدیون همسایۀ جوان و بیقرار سرناتا هستیم. خانمی به نام تامی که او نیز به شمردن قدمهای روزانه در دستگاه قدمشمارش وسواس دارد. وقتی سرناتا از این شکایت میکند که دستمزدش از کتابهای صوتی رو به کاهش است، تامی توضیح میدهد که توانایی تاکنون تحسینشدۀ سرناتا در تقلید لهجهها و الگوهای گفتاریِ غیرسفیدپوستها حالا مشکلزاست: «ببین الان وقتی یه سفیدپوست مانند گروههای بهحاشیهروندهشده حرف بزنه، به این کارش میگن ’ادا درآوردن‘ و یهجورایی دستبرد فرهنگی۲ هم محسوب میشه».
البته دیدگاههای جدالبرانگیز خود شرایور دربارۀ تنوع هویتی نیز بر کسی پوشیده نیست. در سال ۲۰۱۶ و طی یک سخنرانی در فستیوال نویسندگان بریسبن ابراز امیدواری کرد نگرانی دربارۀ دستبرد فرهنگی صرفاً «یک تب زودگذر» باشد؛۳ سپس از او انتقاد شد که چرا گفته است ناشران به نوشتههایی بیشتر اهمیت میدهند که نویسندۀ آن «یک همجنسگرا یا تراجنسیتیِ اهل کارائیب باشد که از هفت سالگی ترک تحصیل کرده است و با ویلچر برقی اینور و آنور میرود». این موضع نقدهای زیادی متوجه او کرد و بسیاری از دوستانش را از او گرفت (شرایور گفته است با حمایتش از برکسیت خطر ازدستدادن باقیماندۀ خوانندگان لیبرالش را نیز به جان خرید).
رمان حرکت بدن در هوا سندی است از اینکه پاسخ طبیعی شرایور به زخمی گشوده نمکپاشیدن روی آن است؛ البته اگر نیازی به سند باشد. رمینگتون مدتها بر این باور بود که سالها پیشرفتش در سازمان حملونقل درنهایت به مدیرعاملی او ختم خواهد شد. ولی یک زن جوان سیاهپوست را به او ترجیح دادند که اولویتهایش برای سازمان حملونقل شامل راهاندازی توالتهای غیرجنسیتی۴ و اجبار به استفاده از «ضمایر انتخابی»۵ بود. رمینگتون آماده است با برخی از این ابتکارات کنار بیاید («گفتن ’اینکه من رمینگتون هستم و مَرد‘ برایش مهم نبود»)؛ ولی وقتی پروندهای دقیق و مفصل دربارۀ سنجش نور چراغهای خیابان براساس دمای کلوین انجام داد و رؤسایش حتی حاضر نشدند نگاهی به آن بیاندازند، خشمی افسارگسیخته از خود نشان داد که به قیمت شغلش تمام شد.
هراس اصلی شرایور از این است که اگر مفهوم دستبرد فرهنگی را جدی بگیریم و بهتمامی اجرا کنیم، خودِ داستاننویسی نیز ناممکن خواهد شد: «اگر قرار بر این باشد که نویسندگان تخیلاتشان را محدود به تجربۀ شخصی خودشان کنند، تنها گزینۀ ممکن خاطرهنویسی خواهد بود». طنز عجیب ماجرا اینکه رمان حرکت بدن در هوا از تجربۀ شخصی نویسندهای آمده است که تناوب پروانهرفتنهایش را زیرنظر دارد و بهخاطر نظراتش دربارۀ تنوع هویتی نیز به او حمله کردهاند. بیشک این موضوع مشکلزاست؛ ولی کمتر نویسندهای میتواند مانند شرایور چنین سرگرمکننده مشکلساز باشد.
اطلاعات کتابشناختی:
Shriver, Lionel. The Motion of the Body Through Space. HarperCollins, 2020
پی نوشتها:
• این مطلب را آلفرد هیکلینگ نوشته است و در تاریخ ۸ می ۲۰۲۰ با عنوان «The Motion of the Body Through Space by Lionel Shriver review – the cult of fitness» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ با عنوان «رمانی برای نمکپاشیدن روی زخمهای باز» و ترجمۀ بابک طهماسبی منتشر کرده است.
•• آلفرد هیکلینگ (Alfred Hickling) در گاردین دربارۀ تئاتر و ادبیات مینویسد.
[۱] problematic
[۲] Cultural appropriation
[۳] ترجمۀ سخنرانی شرایور در پروندۀ اختصاصی چهاردهمین فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی، به قربانی ات پشت نکن!، منتشر شده است. برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این پرونده و خریداری فصلنامه به فروشگاه ترجمان مراجعه کنید.
[۴] Gender neutral
[۵] Preferred pronouns
منبه وبسایت ترجمان